love-just-love

عشق-فقط-عشق

love-just-love

عشق-فقط-عشق

love-just-love

برترین وبلاگ عاشقانه در ایران

دنبال کنندگان ۳ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
پیام های کوتاه
تبلیغات
تبلیغات تبلیغات تبلیغات
طبقه بندی موضوعی
آخرین نظرات
  • ۳۰ ارديبهشت ۹۷، ۱۵:۴۲ - گرافیست ارشد
    سپاااااس
نویسندگان
ابزار ها
تبلیغات

۲۹۵ مطلب توسط «mahdi salmaninejad» ثبت شده است

۱۱مرداد

تنهایی

مدتی بود در کافه ی یک دانشگاه کار میکردم و شب را هم همانجا میخوابیدم
دختر های زیادی می آمدند و میرفتند اما انقدر درگیر فکرم بودم که فرصت نمیکردم ببینمشان
اما این یکی فرق داشت
وقتی بدون اینکه منو را نگاه کند سفارش "لته آیریش کرم "داد ،یعنی فرق داشت!
همان همیشگی من را میخواست
همیشگی ام به وقت تنهایی!
تا سرم را بالا بیاورم رفت و کنار پنجره نشست و کتاب کوچکی از کیفش در آورد و مشغول خواندن شد.
موهای تاب خورده اش را از فرق باز کرده بود و اصلا هم مقنعه اش را نگذاشته بود پشت گوش!
ساده بود، ساده شبیه زنهایی که در داستانهای محمود دولت آبادی دل میبرند!
باید چشمانش را میدیدم اما سرش را بالا نمی آورد.
همه را صدا میکردم قهوه شان را ببرند اما قهوه این یکی را خودم بردم،
داشت شاملو میخواند و
بدون اینکه سرش بالا بیاورد تشکر کرد.
اما نه!
باید چشمانش را میدیدم
گفتم ببخشید خانوم؟
سرش را بالا آورد و منتظر بود چیزی بگویم اما
اما چشمان قهوه ای روشن و سبزه ی صورتش همراه با مژه هایی که با تاخیر بازو بسته میشدند فرمان سکوت را به گلویم دوخت ،طوری که آب دهانم هم پایین نرفت.
خجالت کشید و سرش پایین انداخت و من هم برگشتم و در بین راه پایم به میز خورد و سینی به صندلی تا لو برود چقدر دست و پایم را گم کرده ام.
از فردا یک تخته سیاه گذاشتم گوشه ای از کافه و شعرهای شاملو را مینوشتم!
همیشه می ایستاد و با دقت شعر ها را میخواند و به ذوقم لبخند میزد.
چند بار خواستم بگویم من را چه به شاملو دختر جان؟!
این ها را مینویستم تا چند لحظه بیشتر بایستی تا بیشتر ببینمت و دل از دلم برود!
شعرهای شاملو به منوی کافه هم کشید و کم کم به در و دیوار و روی میز و.. .
دیگر کافه بوی شاملو را میداد!
همه مشتری مداری میکردنند من هم دختر رویایم مداری!!!
داشتم عاشقش میشدم و یادم رفته بود که باید تا یک ماه دیگر برگردم به شهرستان و پول هایی که در این مدت جمع کرده ام خرج عمل مادرم کنم
داشتم میشدم که نه، عاشق شده بودم و یادم رفت اصلا من را چه به این حرف ها؟ یادم رفته بود باید آرزوهایم را با مشکلات زندگی طاق بزنم
این یک ماه روئیایی هم با تمام روزهایی که می آمد و کنار پنجره مینشست و لته آیریش میخورد تمام شد!
و برای همیشه دل بریدم از بوسه هایی که اتفاق نیفتاد!
مدتی بعد شنیدم بعد از رفتنم مثل قبل می آمده و مینشسته کنار پنجره و قهوه اش را بدون اینکه لب بزند رها میکرده و میرفته.
یک ترم بعد هم دانشگاهش را کلا عوض کرده بود
عشق همین است
آدم ها را می روند تا بمانند..!
گاهی به آغوش یار
و گاهی از آغوش یار.. .

#علی_سلطانی

mahdi salmaninejad
۰۶تیر

احیا

شهادت امیر مومنان علی (ع) تسلیت باد

mahdi salmaninejad
۰۷خرداد

وقتی شانزده ساله ای بایدعاشق شوی


وقتی شانزده ساله ای
باید عاشق شوی
هنوزخیلی جوانی
استخوانهایت
دوباره زود پیوندمیخورند
بیست وپنج سالگی به بعددیرست
علیل میمانی

love-just-love.blog.ir

mahdi salmaninejad
۲۴ارديبهشت

پلک زدن یک زن زیبا


پلک زدن یک زن زیبا
وسط جمعیت
به اندازه انفجاریک بمب ساعتی
کشته میدهد
همه ی زن های زیبا
مثل تروریست هاخطرناکند

  #سیاوش_شمشیری

www.love-just-love.blog.ir  

mahdi salmaninejad
۱۱ارديبهشت

زیادی خوب بودن،خوب نیست

من از اتفاق های بین مان می ترسم...
همین چیزهایی که تو فکر می کنی بی اهمیت هستند!
همین نگاه های سر سری تو,
لعنتی 
اینها چیزهایی هستند
که به راحتی می توانند 
من را عاشق کنند!
 
#علیرضا_اسفندیاری
mahdi salmaninejad
۰۱ارديبهشت
عکس و تصویر چه عاشقانه است این روز های ابری… چه عاشقانه است قدم زدن زیر باران غم ...

چه عاشقانه است این روز های ابری…
چه عاشقانه است قدم زدن زیر باران غم تنهایی…
چه عاشقانه است شکفتن گل های اقاقیا…
چه عاشقانه است قدم زدن در سرزمین عشق…
و من
چه عاشقانه زیستن را دوست دارم…
عاشقانه لالایی گفتن را دوست دارم…
عاشقانه سرودن را دوست دارم…
عاشقانه نوشتن را دوست دارم…
عاشقانه اشک ریختن را…
عاشقانه خندیدن را دوست دارم…
دفتر عاشقانه ی من پر از کلمات زیبا در نثار
بهترین و عاشقانه ترین کسانم…
و من
عاشقانه می گِریَم…
عاشقانه می خندم…
عاشقانه می نویسم…
و در سکوت تنهایی عاشقانه می میرم....

mahdi salmaninejad
۲۷فروردين

هر صبح پلکهایت، فصل جدیدی از زندگی را ورق می زند !

هر صبح پلکهایت،
فصل جدیدی از زندگی را ورق می زند !
سطر اول همیشه این است :
خدا همیشه با ماست …
پس بخوانش با لبخند !

mahdi salmaninejad
۲۶فروردين

از پیرمردی پرسیدند چرا ناراحنی؟

گفت جاسیگاری ام شکست...

گفتند مگر چقدر قیمت داشت؟

گفت به قیمتش نیست، "تمام جوانی ام را در آن سوزاندم"

 

Image result for ‫جاسیگاری عاشقانه‬‎

mahdi salmaninejad
۲۵فروردين

بهار

بهار را می گسترانی و نمی دانی
که این بی حوصله جز پریشان کردن
نمی داند
#هوشنگ_چالنگی
 
 
دیگر بهار چه مفهومی دارد!
کرانه ها آبی نیست
من کرخت می شوم
باد هم نمی آید
چه پریشانست
من
#یار_محمد_اسدپور 
 
پیراهن کبود پر از عطر خویش را
برداشتم که باز بپوشم شب بهار
دیدم ستاره های نگاهت هنوز هم
در آسمان آبی آن مانده یادگار...
#ژاله_اصفهانی
 
نان را از من بگیر اگر می خواهی
هوا را از من بگیر اما
خنده ات را نه...
نان را، هوا را
روشنی را، بهار را
از من بگیر
اما خنده ات را هرگز!
تا چشم از دنیا نبندم
پابلو نرودا
mahdi salmaninejad
۰۸فروردين

love_text


یک نامه ام ، بدون شروع و بــــدون نام
امــروز هـم مطابق معمـــــول ناتمــــام

خوش کرده ام کنارتو دل وا کنم کمی
همسایه ی همیشه ی ناآشنا ؛ سلام

ازحال و روز خودکه بگویم ، حکایتی است
بـی صفحه زندگانــی بـی روح و کم دوام

جــویای حـــال از قلــم افتاده هـــا مباش
ایام خوش خیالی و بی حالی ات،به کام!

دردی دوا نمی کنــد از متن تشــنه ام
چیزی شبیه یک دل در حــال انهــــدام

در پیشگــاه روشــن آییــنه می زنـــم
جامی به افتخــــار تو با بــاد روی بــام

باشد برای بعد اگــــر حرف دیگری است
تا قصه ای دوباره از این دست ، والسلام!

ناصر حامدی

mahdi salmaninejad
برترین کال عاشقانه در ایران