love-just-love

عشق-فقط-عشق

love-just-love

عشق-فقط-عشق

love-just-love

برترین وبلاگ عاشقانه در ایران

دنبال کنندگان ۳ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
پیام های کوتاه
تبلیغات
تبلیغات تبلیغات تبلیغات
طبقه بندی موضوعی
آخرین نظرات
  • ۳۰ ارديبهشت ۹۷، ۱۵:۴۲ - گرافیست ارشد
    سپاااااس
نویسندگان
ابزار ها
تبلیغات

۶ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «Love Story» ثبت شده است

۰۸بهمن

قسمت سوم داستان آسانسور از مصطفی طلوعی


#آسانسور

#قسمت سوم

#مصطفی طلوعی

 

از تنهایی لذت میبردم.یک سوئیتِ چهل متری در زیرزمینِ یک ساختمان ِتولیدی نزدیک بازار را اجاره کرده بودم.

اوایل صدای چرخ خیاطی همسایه ها روحم را می سایید.اما بعدها خودم را به این شکل متقاعد کردم که بیا و فکر کن دوستت به مسافرت رفته و قناریِ بد صدایش را به تو امانت داده.

کم کم به این باور رسیدم که آواز تمامِ قناری های جهان صدایی نیست به جز صدایی شبیهِ دویدنِ سوزن روی چرم وپارچه.

فقط جمعه ها که خیاطی  ها تعطیل بود نمی توانستم خفه قون گرفتنِ قناری را برای خودم توجیح کنم.

لپ تاپم را رو به یک پرده ی سفید و بلند روی میز تحریرم گذاشتم تا هر وقت رویا  وب کم  می خواهد آماده باشم.خجالت می کشیدم خانه ی محقر و کوچکم که همه جایش رخت چرکهایم آویز بود را ببیند.

برای خواندن ادامه ی داستان به ادامه ی مطلب مراجعه کنید

mahdi salmaninejad
۱۹شهریور

 

با کسی باش که...

وقتایی که دلت گرفته 

حوصله نداری

ناراحتی

حس میکنی یه دنیا غم داری

بلد باشه شادت کنه

راه قلبتو بلد باشه

تنهات نذاره...!!!

mahdi salmaninejad
۲۹مرداد

لیلی

امروز ، سر خاکت من تو را بعد از 9 ماه و 7 روز ،دوباره دیدم . 

همان وقتی که داشتند لحد را روی صورتت می گذاشتند بالای سرت بودم ایستاده نه، نشسته نه، دست و پا می زدم زیر دست و پای مردم و خودم را با چنگ و دندان می رساندم بالای سرت . عاقبت صورتت را دیدم آن ریش بلند درویشی را هم که حتما 9 ماه و 7 روز است گذاشتهای ،دیدم .رنگ پریده بود مثل من گونه های من هم از 9 ماه و 7 روز پیش به این طرف دیگر گل نینداخته ،حالا یک صورت کشیده مهتابی دارم که چشم هایش را عمه فخری قسم خورده یکروز در می آورد . 

همان وقتی که آمده بودم خانه تان رویت خلعتی کشیده بودند و دورت پر از لاله های سبز بود، بوی مریم می دادی اما پنجره ها را باز گذاشته بودند. رفتم ، رفته بودم ، چه می گویم آمده بودم قبل رفتنت ببینمت مادرت گفت : «چشم هایم را در می آورد.» زیر پلکم هنوز – زخمی است ناخن می کشید بی محابا به صورتم چنگ می زد. پلکم لبهایم اما نه به چشم هایم دلش نمیرفت که دل تو را زخم بزند می دانم او هم می داند آبی چشم های غرقت کرد عاقبت. نگفتم دست و پا بزن بر و بگیر دستی را که دراز شد به سویت ، نگرفتی ، نگرفتی تامن گرفتم عاقبت دستی را که دراز شده بود به سویم نامحرم نبود محرم شدید . فکرکردم ریشت را می زنی ، کراوات می بندی ، آن کت و شلوار طوسی تیره ات را می پوشی می آیی می ایستی کنار درتالار و مهمان هایم را تعارف می کنی فکر می کردم عادت می کنی عادی می شوی برایت مثل دیگران همه همین را می گفتم از مادر خودم گرفته تا عمه فخری . آخرین باری که آ‌مده بود خانه مان می گفت : « چشمم کف پات شوهر کن ،‌بچه ام داره مثل شمع آب می شه» 

mahdi salmaninejad
۲۸مرداد

دختری با یک گل سرخ

جان بلانکارد از روی نیمکت برخاست، لباس ارتشی‌اش را مرتب کرد و به تماشای انبوه مردم که راه خود را از میان ایستگاه بزرگ مرکزی پیش می‌گرفتند مشغول شد. او به دنبال دختری می‌گشت که چهره او را هرگز ندیده بود اما قلبش را می‌شناخت؛ دختری با یک گل سرخ. از سیزده ماه پیش دلبستگی‌اش به او آغاز شده بود. از یک کتابخانه مرکزی در فلوریدا، با برداشتن کتابی از قفسه ناگهان خود را شیفته و مسحور یافته بود، اما نه شیفته کلمات کتاب بلکه شیفته یادداشت‌هایی با مداد، که در حاشیه صفحات آن به چشم می‌خورد. دست‌خطی لطیف که بازتابی از ذهنی هوشیار و درون‌بین و باطنی ژرف داشت.

در صفحه اول او توانست نام صاحب کتاب را بیابد: «دوشیزه هالیس می نل»

با اندکی جست و جو و

mahdi salmaninejad
۲۷مرداد

داستان یک عشق

یکی بود یکی نبود ٬یه روزی از این روزها با یه دختری آشنا شدم. اون اولا واسم مثل یه دوست خوب بود. یه دوست که باهاش بتونم راحت درد دل کنم ولی کم کم خیلی بهش عادت کردم واسم با دیگران متفاوت بود.
عاشقش شدم ٬ عشق اولم بود.
نمی دونستم چه جوری بهش بگم چه جوری نشون بدم که دوستش دارم روز ها گذشت و من هم هر کاری که می تونستم می کردم تا اینکه بهش نشون بدم دوستش دارم ٬ یه روز قلبمو تقدیمش کردم٬ قلبمو پس داد!
دختر عجیبی بود. اصلا تو خط عشق و عاشقی نبود ٬همین جور عاشقش موندم... یه روز اومد گفت:
" این دوستمه اسمش سعید هست."
یهو یه چیزی قلبمو فشار داد بغضم رو خوردم و لبخند زدم گفتم:
"خوشبختم."
دیگه چیزی از دلم نمونده بود.
اون لبخند از ته دل نبود فقط ماهیچه های صورتم بودن که به صورت یک لبخند شکل گرفته بودند که باز هم ناراحت نشه!
یه روز درحالی که گریه می کرد به خونم اومد و گفت:
"با هم جرو بحثمون شده. می تونم پیشت بمونم؟"
با این حال که می دونستم این قلبمه که باز هم باید درد بکشه و جیک نزنه٬ لبخند زدم و گفتم:
"بله که می تونی."

mahdi salmaninejad
۲۰مرداد

tmTAYLOR SWIFT

TAYLOR SWIFT:

Love Story:


We were both young when I first saw you

وقتی اولین بار دیدمت خیلی جوان بودیم

I close my eyes

چشامو می بندم

And the flashback starts

و بازگوی داستان آغاز می شود

I’m standing there

من اونجا ایستادم

On a balcony in summer air

دز بالای خانه در هوای تابستانی

See the lights,

 چراغ ها را ببینید

See the party the ball gowns

ببینید روپوش خوشی پارتی رو

I see you make your way through the crowd

میبینمت که داری می سازی راه خود را از طریق جمعیت

And say hello, little did I know

و بگو سلام آیا من کم می دانم

That you were Romeo, you were throwing pebbles

که شما رومئو شدید شما سنگ ریزه پرتاب میکنید

And my daddy said stay away from Juliet

و پدرم می گفت که دوری کن از ژولیت

And I was crying on the staircase

و من رو پله ها در حال گریه کردن بودم

Begging you please don’t go, and i said

خواهش کردم لطفا نرو و من گفتم

I’ll be waiting all there’s left to do is run

من در انتظار تمام ان راهای متروکه که برای راه رفتن وجود دارد می مانم

You’ll be the prince and I’ll be the princess

شما شاهزاده باش و من شاهزاده خانم

It’s a love story baby just say yes

اون یه عشق داستان بچه است فقط بگو باشه

So I sneak out to the garden to see you

پنهانی میام تو باغ تا ببینمت

We keep quiet ’cause we’re dead if they knew

ما بی صدا ادامه می دادیم به این علت که اگر انها می دونستند مرگ ما حتمیست

mahdi salmaninejad
برترین کال عاشقانه در ایران