هم دعاکن گره ازکارتوبگشایدعشق
هم دعاکن گره تازه نیفزایدعشق!
قایقی درطلب موج به دریاپیوست
بایدازمرگ نترسید،اگربایدعشق
عاقبت رازدلم رابه لبانش گفتم
شایداین بوسه به نفرت برسد،شایدعشق
شمع روشن شدوپروانه در آتش گل کرد
میتوان سوخت اگرامربفرماییدعشق
پیله رنج من ابریشم پنهان شد
شمع حق داشت!به پروانه نمی آیدعشق
شاعر: #فاضل نظری
ادم......ادما....ما ادما.....منه ادم...
ادم واژه گمشده ی این روزای دنیای ماست..
ادم اونی بود که خدا بخاطر یه اشتباه از بهشت انداختنش بیرون توی یه مکانی به اسم جهنم ....و ما هزاران ساله داریم تاوانه اشتباهه اونو میدیم حالا ماییم و این دنیا هزارو یک اتفاق جورواجور ....
تو تمام عمر فکر همه چیز هستیم جزخداوانسانیت
خیلی از ماها یه روز بی بهونه پا میزاریم تو تنهایی هم
به طرف هم نزدیک میشیم اونو از خودمون میدونیم وسرنوشتامون روبهم گره میزنیم وباهاشکلی خاطرات میسازیم ودرنهایت تو ذهن هم هک میشیم
بعدیه مدتم ولش میکنیم و میریم یابرعکس اونوقت خودمون ....
میمونیم و یه دنیا خاطره یه مدت سختی میکشیم بعد به قوله خودمون فراموش
میکنیم و ازاول شروع میکنیم ...
ولی خدایش ادم میتونه لحظه هایی رو که بعنوان بهترین لحظه ها تو ذهنش هک کرده فراموش کنه؟!
بعضی از ما حتی کوچیک ترین ارزش های انسانی رو هم رعایت نمیکنیم و راحت همدیگه رو میشکنیم و خرد میکنیم وکلی قضاوت میکنیم وکارمیرسه به اجرای حکم اونم باقانونهای خویشتن!یاازهم غول میسازیم بدون اینکه ذرات همدیگه رواونطورکه هست بشکافیم وبشناسیم!
این روزا ازهمه چی باید صحبت کنی جزاحساسات چون اگه بخوای به زبون
بیاریش بهت میخندن و ساده لوح یا هفت خط خطابت میکنن
اره واقعیت اینه :
اونایی که تو لباس ماهی قرمزکوچولو اومدن تو زندگیمون با لباس کوسه رفتن بیرون یاگرگ وخون آشامبودن توپوستین ادمیزاد!!!!!!
این دنیا جایی شده که از ثانیه ثانیه هاش میشه ادم تیکه های خودشو
فراموش کنه امامن خواهش میکنم ازتون که اگه تیکه هامون روتوقلب کسی جاگذاشتیم بمونیم تاتمامون باهم کامل بشه،تنهاییمون ربطی به سرنوشت نداره،ماخودمون دوست داریم تنهابشیم چون دنبال تیکه های خودمون نمیریم یاتیکه هامون روفراموش میکنیم یا...
#حرفای دل نااشنایی اشنابه اسم محیا
/امضا:دوستون دارم،محیا/
برف میبارید.زمستان شیشه ی پوستمان را برق انداخته و خون گرم زیر آن پیدا شده بود.
غرق در سکوت با نگاهی که گویی خبری خوب برایم دارد دستهایم را گرفت.گویی میان دستهایش تکه ای از بهار سال گذشته را برای آن لحظه کنار گذاشته بود.در هر بازدم از دهانهایمان یک روح شبیه تکه ای از تنهایی رقص کنان به آسمان می رفت.
انگار ریه هایمان دود تمام سیگارهایی که به ما نچسبیده اند و فقط برای سوزاندن لحظه ای از یک عمر بی کسی هایمان کشیده ایم را پس میدادند.
تو مقصری اگر من دیگر ” من سابق ” نیستم !
من را به من نبودن محکوم نکن !
من همانم که درگیر عشقش بودی !
یادت نمی آید ؟!
حتی اگر این روز ها هر دویمان بوی بی تفاوتی بدهیم !
نه انگار نمیخواهی باور کنی که عاشقت هستم!
نمیخواهم باور کنم که دیگر برایت تکراری هستم!
شاید دیدن اشکهایم برایت تکراری شده یا شاید دستانم برایت مثل یخ شده !
شاید چشمانم دیگر آن چشمهای زیبا نیست ، دلم مثل گذشته مهربان نیست!
شاید دیگر آغوشم برایت گرم نیست ،
نمیخواهم باور کنم
خورشید که ما را دید ، دیگر نتابید! گرمای عشق ما از خورشید گرمتر است!
ماه که تو را دید تا صبح نالید! چهره تو، از ماه زیباتر است!
نگذار که کسی به وجود عشق در دلهایمان پی ببرد ،
نگذار کسی بفهمد که آن عشقی که در دلهایمان است از عشق
لیلی و مجنون نیز بالاتر است!
آن حسرتی که از عشق ما در دلهای دیگران به جا می ماند مثل آتشیست
امر به معروف نکن معروف من چشمان توست
دینم لبت،فکرم غمت، جانم میان جان توست