تو خود عشقی…
چهارشنبه, ۱۱ شهریور ۱۳۹۴، ۰۸:۳۲ ب.ظ
عشق لالایی بارون تو شباست
نم نم بارون پشت شیشه هاست
لحظه ی شبنم و برگ گل یاس
لحظه ی رهایی پرنده هاستتو خود عشقی که همزاد منی
تو سکوت من و فریاد منیتو خود عشقی که شوق موندنی
غم تلخ و گنگ شعرای منی
وقتی دنیا درد بی حرفی داره
تویی که فریاد دردای منیتو خود عشقی که همزاد منی
تو سکوت من و فریاد منیدستای تو خورشید و نشون می دن
چشمای بسته مو بیدار می کنن
صدای بال پرنده رو لبات
تو گوشام دوباره تکرار می کننزندگی وقتی که بیزاری باشه
روز و شبهاش همه تکراری باشه
شاید عشق برای بعضی عاشقا
لحظه ی بزرگ بیداری باشهعشق لالایی بارون تو شباست
نم نم بارون پشت شیشه هاست
لحظه ی عزیز با تو بودنه
آخرین پناه موندن منهتو خود عشقی که همزاد منی
تو سکوت من و فریاد منی