دلا بسوز
شنبه, ۲۱ شهریور ۱۳۹۴، ۰۶:۳۰ ب.ظ
دلا بسوز که سوز تو کارها بکند
دعای نیم شبی دفع صد بلا بکند
طبیب عشق مسیحا دم است و مشفق
چو درد در تو نبیند که را دوا بکند
عتاب یار پری چهره عاشقانه بکش
که یک کرشمه تلافی صد جفا بکند
ز ملک تا ملکوتش حجاب بردارند
هرآنکه خدمت جام جهان نما بکند
تو با خدای خود انداز کار دل خوش دار
که رحم اگر نکند مدعی خدا
ز بخت خفته ملولم بود که بیداری
بوقت فاتحه ی صبح یک دعا بکند
بسوخت حافظ و بویی بزلف یار نبرد
مگر دلالت این دولتش صبا بکند
یک نفر،
با لبخندی ، نفس عمیقی می کشد و می گوید: واو چه بوی خوشی می آید
و یک نفر
با چشمانی خیس تر از خیابان
کارتون هایش را جمع می کند و می گوید: خدایا تمام زندگی ام خراب شد...