love-just-love

عشق-فقط-عشق

love-just-love

عشق-فقط-عشق

love-just-love

برترین وبلاگ عاشقانه در ایران

دنبال کنندگان ۳ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
پیام های کوتاه
تبلیغات
تبلیغات تبلیغات تبلیغات
طبقه بندی موضوعی
آخرین نظرات
  • ۳۰ ارديبهشت ۹۷، ۱۵:۴۲ - گرافیست ارشد
    سپاااااس
نویسندگان
ابزار ها
تبلیغات

۶۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «عشق» ثبت شده است

۰۲شهریور

آرایش ملایمی بکن

پیراهن دخترونه ای بپوش

از همون رنگابارنگـــــآ

کیک شکلاتی ای بـــــپز

منتظر بمون تا بیاد 

خسته که از سرِ کار اومد

حوصله ی هیچ کاریو نداره

اما تا تورو می بینه همینطور ماتِت می مونه

نمی دونه حرفی بزنه یا که بخنده

اما تو اصلا بهش فرصتِ هیچ عکس العملیو نده

بپَر توو بغلش

یه خدا قوت بهش بگو 

بعد برو سراغ ِشاهکاری که واسش دُرست کردی،

کیک شکلاتیو واسش بیار

اونم همونطور نیگات کنه

از همون نگاهایِ مردونه

مردونه ها مردونه .... !!!

بعد تو سرتو کج کنی

بگی 

چایی یا قهوه آقــــا ؟

اونم اداتو در بیاره

سرشو کج کنه

بگه قهوه بانـــو 

میری که بری آشپزخونه

یهویی صدات کنه

بگه اِی وای می دونی چی شد؟

با دل نگرونی،روتو برگردونی

بگی چی شد؟

نیگات کنه و 

دستاتو تو دستاش بگیره و

بگه:

آخیــش 

خستگیم در رفـــــت .


عادل دانتیسم

mahdi salmaninejad
۰۱شهریور

هیچ کار آسانی نیست

از " مـــردها " گقتن ...

از مردانی که

تمام ِ خستگی هایشان 

با یک نگاه ِ از سر محبت 

به " اوی ِ " زندگیشان برطرف می شود

هیچ کار ِ ساده ای نیست

مرد باشی و تمام ِ دل نگرانی هایت را

پشتِ یک لبخند ظاهری 

پنهان می کنی !

mahdi salmaninejad
۲۹مرداد

لیلی

امروز ، سر خاکت من تو را بعد از 9 ماه و 7 روز ،دوباره دیدم . 

همان وقتی که داشتند لحد را روی صورتت می گذاشتند بالای سرت بودم ایستاده نه، نشسته نه، دست و پا می زدم زیر دست و پای مردم و خودم را با چنگ و دندان می رساندم بالای سرت . عاقبت صورتت را دیدم آن ریش بلند درویشی را هم که حتما 9 ماه و 7 روز است گذاشتهای ،دیدم .رنگ پریده بود مثل من گونه های من هم از 9 ماه و 7 روز پیش به این طرف دیگر گل نینداخته ،حالا یک صورت کشیده مهتابی دارم که چشم هایش را عمه فخری قسم خورده یکروز در می آورد . 

همان وقتی که آمده بودم خانه تان رویت خلعتی کشیده بودند و دورت پر از لاله های سبز بود، بوی مریم می دادی اما پنجره ها را باز گذاشته بودند. رفتم ، رفته بودم ، چه می گویم آمده بودم قبل رفتنت ببینمت مادرت گفت : «چشم هایم را در می آورد.» زیر پلکم هنوز – زخمی است ناخن می کشید بی محابا به صورتم چنگ می زد. پلکم لبهایم اما نه به چشم هایم دلش نمیرفت که دل تو را زخم بزند می دانم او هم می داند آبی چشم های غرقت کرد عاقبت. نگفتم دست و پا بزن بر و بگیر دستی را که دراز شد به سویت ، نگرفتی ، نگرفتی تامن گرفتم عاقبت دستی را که دراز شده بود به سویم نامحرم نبود محرم شدید . فکرکردم ریشت را می زنی ، کراوات می بندی ، آن کت و شلوار طوسی تیره ات را می پوشی می آیی می ایستی کنار درتالار و مهمان هایم را تعارف می کنی فکر می کردم عادت می کنی عادی می شوی برایت مثل دیگران همه همین را می گفتم از مادر خودم گرفته تا عمه فخری . آخرین باری که آ‌مده بود خانه مان می گفت : « چشمم کف پات شوهر کن ،‌بچه ام داره مثل شمع آب می شه» 

mahdi salmaninejad
۲۸مرداد

دختری با یک گل سرخ

جان بلانکارد از روی نیمکت برخاست، لباس ارتشی‌اش را مرتب کرد و به تماشای انبوه مردم که راه خود را از میان ایستگاه بزرگ مرکزی پیش می‌گرفتند مشغول شد. او به دنبال دختری می‌گشت که چهره او را هرگز ندیده بود اما قلبش را می‌شناخت؛ دختری با یک گل سرخ. از سیزده ماه پیش دلبستگی‌اش به او آغاز شده بود. از یک کتابخانه مرکزی در فلوریدا، با برداشتن کتابی از قفسه ناگهان خود را شیفته و مسحور یافته بود، اما نه شیفته کلمات کتاب بلکه شیفته یادداشت‌هایی با مداد، که در حاشیه صفحات آن به چشم می‌خورد. دست‌خطی لطیف که بازتابی از ذهنی هوشیار و درون‌بین و باطنی ژرف داشت.

در صفحه اول او توانست نام صاحب کتاب را بیابد: «دوشیزه هالیس می نل»

با اندکی جست و جو و

mahdi salmaninejad
۲۷مرداد
mahdi salmaninejad
۲۲مرداد
نه شوقی برای ماندن ، نه حسی برای رفتن ،
نه اشکی برای ریختن ، نه قلبی برای تپیدن
نه فکر اینکه تنها میشوم ، نه یاد آنکه فراموش میشوم
بی آنکه روشن باشم ، خاموش شدم ، غنچه هم نبودم ، پرپر شدم
بی آنکه گناهی کرده باشم ، پر از گناه ، یخ بسته ام دیگر ای خدا…
تحملش سخت است اما صبر میکنم ، او که دیگر رفته است ، با غمها سر میکنم
شکست بال مرا برای پرواز ، سوزاند دلم را ، من مانده ام و یک عالمه نیاز
نه لحظه ای که آرام بمانم ، نه شبی که بی درد بخوابم !
نه آن روزی که دوباره او را ببینم ، نه امروزی که دارم از غم رفتنش میمیرم…
نه به آن روزی که با دیدنش دنیا لرزید ، نه به امروزی که با رفتنش دنیا دور سرم چرخید
پر از احساس اما بی حس ، لبریز از بی وفایی، خالی از محبت!
این همان نیمه گمشده من است ؟
پس یکی بیاید مرا پیدا کند ، یکی بیاید درد دلهای بی جواب مرا پاسخ دهد!
یکی بیاید به داد این دل برسد ، اینجا همیشه آفتابی نبوده ، هوای دلم ابری بوده
مینوشتم ، نمیخواند ، اگر نمی رفتم ، نمی ماند ، رفتم و او رفته بود ، همه چیز را شکسته بود، روی دیوار اتاق نوشته بود که خسته بود !
دلی را عاشق کنی و بعد خسته شوی ، محال است که به عشق وابسته شوی !
با عشق به جنون رسیدم ، همه چیز را به جان خریدم ، جانم به درد آمد و روحم در عذاب ، لعنت بر آن احساس ناب ، که دیگر از آن هیچ نمانده ، هیچکس هنوز آن شعر تلخ مرا نخوانده !
mahdi salmaninejad
۱۷مرداد





mahdi salmaninejad
۱۶مرداد

پـریـشـان اسـتــ گـیـسـویـتــ ولـی...

پـریـشـان تـر از گـیـسـوی تـو پـسـری اسـتــ..
کـه مـیـخـواهـد نـگـاهـش را نـگـه دارد...
مـگذار دلـش را پـریـشـانـی گـیـسـوانـتــ بـلـرزانـد...
شـایـد دل او...
دار و نـدار بـانـوی دیـگـریـسـتــ....
...


mahdi salmaninejad
۱۶مرداد

نـمـــیدانـم چــرا مــیان ایــن همــہ اتــفـــاق... ،

تـــــــو را ؛ طـــورے عــجـیـب ؛

جــــدے گرفــتـه ام ...!

mahdi salmaninejad
۰۶مرداد

ﺍﮔﺮ ﺗـــﻮ ﺑﺎﺷــﯽ . . .

ﺣﺘــﯽ ﺍﮔﺮ ﭘﺮﻧﺴــﺲ ﺑﺎﺑﺎﻡ ﺑﺎﺷــﻢ

ﺣﺘــﯽ ﺍﮔﺮ ﯾﮑﯽ ﯾﻪ ﺩﻭﻧــﻪ ﺑﺎﺷــﻢ

ﻗﻮﻝ ﻣﯿــﺪﻡ ﺑﻪ ﻋﺸــﻘﺖ ﺻﺒــﺤﺎ ﺯﻭﺩﺗﺮ ﺍﺯ ﺗــﻮ ﺑﯿﺪﺍﺭ ﺷﻢ... !

ﻭﺍﺳــﺖ ﺑﻬﺘﺮﯾﻦ ﻣﯿــﺰ ﺻﺒﺤﻮﻧــﻪ ﺭﻭ ﺑﭽﯿﻨﻢ ...

ﻭﺍﺳـﺖ ﺑﺎ ﻋﺸــﻖ ﻗﺮﻣﻪ ﺳﺒــﺰﯼ ﺑﭙﺰﻡ ﻭ ﺍﺯ ﺑــﻮﯼ ﭘﯿﺎﺯ ﻓــﺮﺍﺭ ﻧﮑﻨﻢ ...

ﻗــﻮﻝ ﻣﯿـﺪﻡ ﺷﺒﺎ ﻭﺍﺳﺖ ﺑﯿﺪﺍﺭ ﺑﻤﻮﻧـﻢ ﺗﺎ ﺧﺴﺘﻪ ﺍﺯ ﺳـﺮ ﮐﺎﺭ ﺑﯿﺎﯼ ﻭ ﺑﺎﻫـﺎﺕ ﺷـﺎﻡ ﺑﺨﻮﺭﻡ ...

ﻗــﻮﻝ ﻣــﯿﺪﻡ ﺍﺟــﺎﺯﻩ ﻧﺪﻡ ﺗﻨــﻬﺎ ﺑﻤﻮﻧــﯽ ....

ﺣﺘــﯽ ﺍﮔﻪ ﻣــﺜﻞ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺩﺳــﺘﺎﻣﻮ ﺑﺎ ﺍﺗــﻮ ﻣﯿﺴﻮﺯﻭﻧﻢ 

ﺑــﺎﺯﻡ ﺧــﻮﺩﻡ ﻭﺍﺳﺖ ﭘﯿﺮﻫﻨــﺘﻮ ﺍﺗﻮ ﻣﯿﺰﻧﻢ...

ﻗــﻮﻝ ﻣﯿﺪﻡ ﺑﻪ ﻋﺸــﻘﺖ ﺑﺮﻡ ﮐﻼ‌ﺱ ﺷــﯿﺮﯾﻨﯽ ﭘﺰﯼ ﻭ ﺩﺳــﺮ ﻣﻮﺭﺩ ﻋﻼ‌ﻗﺘــﻮ ﯾﺎﺩ ﺑﮕﯿــﺮﻡ ...

ﻭ ﻭﺍﺳــﺖ ﺩﺭﺳﺖ ﮐﻨـﻤــﻮ ﻣﻮﻗــﻊ ﮐﻪ ﻣﯿﺨــﻮﺭﯼ ﺑﺎ ﻋﺸــﻖ ﻧﯿــﮕﺎﺕ ﮐﻨــﻢ . .

ﺍﮔــﻪ ﺗﻮ ﺑﺎﺷــﯽ . . .

ﺩﻩ ﺳﺎﻝ ﺩﯾﮕــﻪ ﻫﻢ ﻣﺜﻞ ﺍﻻ‌ﻥ ﮔﺎﻫــﯽ ﺳﻮﺭﭘﺮﺍﯾﺰﺕ ﻣﯿﮑﻨــﻢ ﻭ ﭘﺎﮐــﺖ ﮐﺎﺩﻭﺗﻮ ﺧــﻮﺩﻡ ﺗﺰﺋﯿﻦ ﻣﯿﮑﻨــﻢ . . .

ﻓﻘــﻂ ﺗــﻮ ﺑــﺎﺵ .


منبع:98لاو

mahdi salmaninejad
برترین کال عاشقانه در ایران