love-just-love

عشق-فقط-عشق

love-just-love

عشق-فقط-عشق

love-just-love

برترین وبلاگ عاشقانه در ایران

دنبال کنندگان ۳ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
پیام های کوتاه
تبلیغات
تبلیغات تبلیغات تبلیغات
طبقه بندی موضوعی
آخرین نظرات
  • ۳۰ ارديبهشت ۹۷، ۱۵:۴۲ - گرافیست ارشد
    سپاااااس
نویسندگان
ابزار ها
تبلیغات

۹۴ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «مطلب عاشقانه» ثبت شده است

۰۲تیر
بی تو بی رمق و بی جان باز هم به دنبال جادویِ نگاهت می گردم؛ بیا که غروب دلسوخته ی نگاهم بی تو سمت و سوی به جانب آرامش نمی یابد و های و هوی سینه ام هر دم تمنایت می کند!
خودخواسته در آغوش صدایت حل می شوم؛ آرام که می گیرم؛ ردی از تصور مهربانیه نگاهت تنهایی چشمانم را به چالش می کشد و نبودنت نشانم می دهد هنوز هم منم که در هیچ بدون تو زیستن چنان گرفتار و تنها شدم؛ که برای خاموشی لحظه هایم معنا و درمانی نمی یابم!
 دلم یگانه زیستن با تو را می خواهد و هر دم بهانه ات خالی حضورت را گرفتن؛ به امید حضورت از خواب برخاستن و با لمس نگاهت قرار گرفتن... که پوچی لحظه هایم آمیخته با جام تنهایی هایم هر دم از هیچ سرشار می شود!
می دانی؛ وقتی از جادوی حضورت لبریز می شوم...؛ گام هایم جان می گیرند... نگاهم لطیف می شود... خنده هایم واقعی تر می گردند... و پنجره به سمت و سوی احساسم راهی تا روشنایی را نشان می دهد. می دانی؛ از تمامی وجودت محبتی عمیق می خواهم که تمامیِ محبت سینه ام را پذیرا شود؛ و بر جادویِ نگاهم که بی صبر منتظر تولدی شکوهمند است؛ ابتدا و آغازی گردد؛ که خاموشی نوری از احساس در چشمانم بر حجم سینه ام سنگینی می کند.
 می دانی؛ من از تمامیِ این سرمای جانکاه و بی قرار دنیا؛ دستان گرم و تپش هایِ امیدوار و مهربان قلبت را می خواهم تا در میانه ی چشمانت آرام بگیرم و در وادی حضورت از سعادتی عشقی عمیق لبریز شوم... . . . تنها لحظه ای آن سوی چشمان خاموشم را ببین؛ یکپارچه شعله ام که بهانه ی آغوشت را می گیرم؛
یک صدا احساسم که دامان امن آرامشت بی قراری چشمانم را جلا می دهد؛ لحظه ای تامل کن؛ شاید ماندن در خانه ی احساسم ... . . . چه میشد اگر بی ترس در این دنیا از هر واژه ام به سویت دوستت دارم هایِ ناگفته ام هم لبریز میشد؟!!! چه میشد اگر در این خالی عمیق تنهاییِ احساسِ آدم ها؛ جایی برای شک و دروغ باقی نمی ماند؟!!!
 چه میشد اگر تمامی تنهایی ام در آغوش نگاهت ردی از حقیقیتی عظیم می یافت و آرامم می کرد؟!!! چه میشد اگر...؟!!!
mahdi salmaninejad
۰۲تیر

یکی از بزرگان عرب از قبیله ‌ی بنی‌عامر ( احتمالا در زمانه‌ ی خلفای بنی‌ امیه ) فرزندی نداشت. پس از دعا و نذر و نیاز بسیار، خداوند به او پسری عنایت می ‌کند که نامش را قیس می ‌گذارند. قیس هرچه بزرگتر می ‌شود، بر زیبایی وکمالاتش افزوده می ‌گردد. تا این‌که به سن درس خواندن می ‌رسد و او را به مکتب می ‌فرستند. در مکتب به جز پسرهای دیگر ، دخترانی نیز بودند که هر کدام از قبیله‌ ای برای درس خواندن آمده‌ بودند. در میان آنان دختری نه چندان زیبا به ‌نام لیلی ، دل از قیس می ‌برد و کم‌ کم خودش نیز دل‌ باخته‌ ی قیس می ‌شود. این دو دیگر فقط به اشتیاق دیدار هم به مکتب می ‌روند. روزبه ‌روز آتش این عشق بیشتر شعله می ‌کشد و اگرچه سعی می ‌کنند این دلدادگی از چشم دیگران پنهان بماند. اما بی ‌قراری ‌های قیس باعث می ‌شود که دیگران به او لقب مجنون (دیوانه) بدهند و

mahdi salmaninejad
۰۲تیر
در نمایشنامه « رومئو و ژولیت » وقایع داستان در دو شهر « ورونا (Verona ) » و « مانتوا » در ایتالیا روی می‌ دهد
 و خود نمایش‌ نامه مرکب از دو داستان جداگانه است. یکی داستان دو دلداده یعنی « رومئو » و « ژولیت» و دیگری داستان دوخانواده از اشراف ورونا یعنی « مونتاگو » و « کاپولت » که با یک دیگر اختلاف داشته و دامنه آن به اطرافیان و خدمتکاران آنها هم کشانده می‌ شود و همین اختلاف به مرگ آن دو دلداده ـ رومئو و ژولیت ـ منجر می‌ گردد؛
 اما با مرگ این دو، سران دو خانواده دشمنی را کنار می ‌گذراند و با یک دیگر آشتی می ‌کنند. رومئو مونتگیو(Montague )، جوانی نجیب زاده، که از خانواده های اصیل و قدیمی ایتالیا بود، عاشق دختری به نام رزالین (Rosalin ) بوده اما
 رزالین به عشق او توجهی نمی کرد و رومئو از این مسئله عذاب می کشید. روزی یکی از دوستان رومئو،
mahdi salmaninejad
۰۱تیر
من که ادعا نکردم


من که ادعا نکردم


نمی گم خطا نکردم من که ادعا نکردم
همه گفتن بی وفایی من که اعتنا نکردم
عازم سفر شدی تو من دلم می خواست بمونی
واسه موندن تو اما بخدا دعا
نکردم

mahdi salmaninejad
۰۱تیر

عزیزم این قلب کوچکم تنها برای تو می تپد !

این چشمهای بی گناهم برای تو اشک می ریزند و این تن خسته ام به عشق تو زنده است....

به قلب کوچک و گویا شکسته ام عشق بورز که برای تو می تپد.....

خون عاشقی را با محبت هایت در رگهای خشکم بریز و به من جانی تازه ببخش .....

مرا نوازش کن ٬ مرا آرام کن ٬ بیا و به من بگو که مرا دوست میداری ٬

اگر بارها گفته ای باز تکرار کن عزیزم....

mahdi salmaninejad
۰۱تیر

maryam-heydarzadeh

خلوت یک شاعر


کاش در دهکده عشق فراوانی بود
توی بازار صداقت آمی ارزانی یود
کاش اگر گاه آمی لطف به هم میکردیم
مختصر بود ولی ساده و پنهانی بود
کاش به حرمت دلهای مسافر هر شب
روی شفاف تزین خاطره مهمانی بود
کاش دریا کمی از درد خودش آکم می آرد
قرض می داد به ما هرچه پریشانی بود
کاش به تشنگی پونه آه پاسخ دادیم
رنگ رفتار من و لحن تو انسانی بود
مثل حافظ آه پر از معجزه و الهامست
کاش رنگ شب ما هم کمی عرفانی بود
چه قدر شعر نوشتیم برای باران
غافل از آن دل دیوانه آه بارانی بود
کاش سهراب نمی رفت به این زودی ها
دل پر از صحبت این شاعر کاشانی بود
کاش دل ها پر افسانه ی نیما می شد
و به یادش همه شب ماه چراغانی بود
کاش اسم همه دخترکان اینجا
نام گلهای پر از شبنم ایرانی بود
کاش چشمان پر از پرسش مردم کمتر
غرق این زندگی سنگی و سیمانی بود
کاش دنیای دل ما شبی از این شبها
غرق هر چیز آه می خواهی و می دانی بود
دل اگر رفت شبی کاش دعایی بکنیم
راز این شعر همین مصرع پایانی بود

mahdi salmaninejad
۰۱تیر
ﺗـــــــــــــــــﻮ ﻫﻢ ﻣﯽ ﺩﺍﻧﯽ
ﺗـــــــــــــــــﻮ ﻫﻢ ﻣﯽ ﺩﺍﻧﯽ

ﻛﻪ ﺭﻭﺯﮔـــــــــــــــــﺎﺭ

ﺩﺭﯾـــــــــــــــــﻎ ﻛﺮﺩﻩ ﺍﺳﺖ

ﻓﺮﺻﺖ ﻣﺎ ﺷﺪﻥ ﺭﺍ ﺍﺯ ﻣـــــــــــــــــﺎ!

ﻣـــــــــــــــــﻦ

ﺑـــــــــــــــــﯽ ﭘﻨﺠﺮﻩ

ﺑـــــــــــــــــﯽ ﺑﻬــــﺎﻧﻪ

ﺑـــــــــــــــــﯽ ﻫــــﻮﺍ

ﺑﺮﺍﯼ ﻋﺎﺷﻘﯽ ﺑﺎ ﺗـــــــــــــــــﻮ

ﺩﻝ ﺑﻪ ﺩﺭﯾـــــــــــــــــﺎﯾﯽ ﻣﯽ ﺯﻧﻢ

ﻛﻪ ﺑـــــــــــــــــﺮﺍﯼ ﻣﺎ ﺷﺪﻥ

ﺗﻤﺎﻡ ﻓﺮﺻﺘﻢ ﺑـــــــــــــــــﻮﺩ....
mahdi salmaninejad
۳۱خرداد

برناردین اوژنی دزیره کلاری ملقب به دزیدریا، ملکه سوئد و نروژ دختر آقای فرانسیس کلاری تاجر ابریشم و اهل مارسی بود که در هشتم نوامبر سال 1777 میلادی در مارسی فرانسه چشم به جهان گشود.

دزیره کلاری در سال 1794 با ناپلئون بناپارت نامزد شد هر دو یکدیگر را دوست داشتند اما دو سال بعد ناپلئون نامزدی خود را با دزیره به هم زد و در هشتم مارس 1796 با ژوزفین دوبوهارنه ازدواج کرد.

 ناپلئون خیانت کرد و

mahdi salmaninejad
۳۱خرداد

مردها سکوت می‌کنند ...

مردها سکوت می‌کنند ...

نمی‌توانند وقتی که ناراحت هستند، گریه کنند و بهانه بگیرند!

مردها نمی‌توانند به تو بگویند، منو بغل کن تا آروم بشم!

نمی‌توانند بگویند دلشان می‌خواهد در آغوش تو گریه کنند!

ممکن است خیلی تو را دوست داشته باشند اما نمی‌توانند صداشون رو مثل دختر بچه‌ها کنند و جیغ بزنند بگویند : عاشقتـــــــــــم !!

مرد همه اینها را قورت می‌دهد که بگوید یک مرد است ...

یک آدم محکم که می‌تواند تکیه‌گاهت باشد.

mahdi salmaninejad
۳۱خرداد

دوست دارم . . .

دوست دارم . . .

 

دوسـت دارم یـڪ شبــﮧ، هفتــاد سـال پیـــر شـوم
در ڪنــار خیـابــانی بـایستـــم . . .
تـــو مـرا بـی آنڪــﮧ بـشنــاسی ، از ازدحـام تــلخ خـیـــابـان عبــور دهــے . . .
هفتـــاد ســال پیـــر شـدن یــک شبـــﮧ
بـه حـس گـــــرمــی دسـتـ های تـــو
هنــگامـی کـه مرا عبــور میـدهـی بــی آنـڪـﮧ بـشنــاســی،

mahdi salmaninejad
برترین کال عاشقانه در ایران