قصدم نشستن بود...
اما در کنارت.... نه چشم انتظارت....
قصدم شکستن غرورم بود....
اما در آغوشت.... نه زیر پایت...
قصدم زندگی بود...
اما با تو... نه با خاطراتت....
قصدم پیر شدن بود....
اما به پایت.........
نه به دستت......!!
" قیصر امین پور
قصدم نشستن بود...
اما در کنارت.... نه چشم انتظارت....
قصدم شکستن غرورم بود....
اما در آغوشت.... نه زیر پایت...
قصدم زندگی بود...
اما با تو... نه با خاطراتت....
قصدم پیر شدن بود....
اما به پایت.........
نه به دستت......!!
" قیصر امین پور
ختر بهمن ( پسر اسفندیار ) و مادر داراب
پادشاه زن ایرانی که به گفته کتاب دینی و تاریخی یشتا ، در زمان کیانیان بر اریکه شاهنشاهی ایران نشست .
از او به عنوان هفتـــمین پادشاه کیانی یاد شده است که نامش را “همای چهر آزاد” نیز گفته اند .
او مادر داراب بود و پس از “وهومن سپندداتان” بر تخت شاهنشاهی ایران نشست .
نوشتارها
زیادی درباره رفتار و کردار او یادشده که او در مدت سی سال پادشاهیش هرگز
خطائی نکرده و مردمان در زمان او همواره در آسایش و سلامت زندگی میکرده اند
.
از بناهای او شهر چهرازادگان است که آن را جرفادقان میگویند و اکنون گلپایگان میخوانند .
یکی از بزرگان عرب از قبیله ی بنیعامر ( احتمالا در زمانه ی خلفای بنی امیه ) فرزندی نداشت. پس از دعا و نذر و نیاز بسیار، خداوند به او پسری عنایت می کند که نامش را قیس می گذارند. قیس هرچه بزرگتر می شود، بر زیبایی وکمالاتش افزوده می گردد. تا اینکه به سن درس خواندن می رسد و او را به مکتب می فرستند. در مکتب به جز پسرهای دیگر ، دخترانی نیز بودند که هر کدام از قبیله ای برای درس خواندن آمده بودند. در میان آنان دختری نه چندان زیبا به نام لیلی ، دل از قیس می برد و کم کم خودش نیز دل باخته ی قیس می شود. این دو دیگر فقط به اشتیاق دیدار هم به مکتب می روند. روزبه روز آتش این عشق بیشتر شعله می کشد و اگرچه سعی می کنند این دلدادگی از چشم دیگران پنهان بماند. اما بی قراری های قیس باعث می شود که دیگران به او لقب مجنون (دیوانه) بدهند و