love-just-love

عشق-فقط-عشق

love-just-love

عشق-فقط-عشق

love-just-love

برترین وبلاگ عاشقانه در ایران

دنبال کنندگان ۳ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
پیام های کوتاه
تبلیغات
تبلیغات تبلیغات تبلیغات
طبقه بندی موضوعی
آخرین نظرات
  • ۳۰ ارديبهشت ۹۷، ۱۵:۴۲ - گرافیست ارشد
    سپاااااس
نویسندگان
ابزار ها
تبلیغات

۲۹۵ مطلب توسط «mahdi salmaninejad» ثبت شده است

۰۳تیر

قصدم نشستن بود...
اما در کنارت.... نه چشم انتظارت....
قصدم شکستن غرورم بود....
اما در آغوشت.... نه زیر پایت...
قصدم زندگی بود...
اما با تو... نه با خاطراتت....
قصدم پیر شدن بود....
اما به پایت.........
نه به دستت......!!
" قیصر امین پور

mahdi salmaninejad
۰۳تیر
داستان همای و همایون :

پادشاهی در سرزمین ری بود به نام منوشنگ که از نسل شاهان بود و در این دنیا غمی جز این نداشت که خداوند به او فرزندی عطا کند. تا نسل او بعد از مرگش ادامه پیدا کند. از قضا خداوند پسری به او عطا کرد که نام او را همای گذاشت. برای او دایه ای گرفت تا او را به بهترین نحو پرورش دهد. وقتی به نوجوانی رسید او را به آموزگاری سپرد تا علوم مختلف را به او بیاموزد. پس از مدتی
mahdi salmaninejad
۰۲تیر
mahdi salmaninejad
۰۲تیر

ختر بهمن ( پسر اسفندیار ) و مادر داراب

پادشاه زن ایرانی که به گفته کتاب دینی و تاریخی یشتا ، در زمان کیانیان بر اریکه شاهنشاهی ایران نشست .

از او به عنوان هفتـــمین پادشاه کیانی یاد شده است که نامش را “همای چهر آزاد” نیز گفته اند .
او مادر داراب بود و پس از “وهومن سپندداتان” بر تخت شاهنشاهی ایران نشست .
نوشتارها زیادی درباره رفتار و کردار او یادشده که او در مدت سی سال پادشاهیش هرگز خطائی نکرده و مردمان در زمان او همواره در آسایش و سلامت زندگی میکرده اند .

از بناهای او شهر چهرازادگان است که آن را جرفادقان می‌گویند و اکنون گلپایگان می‌خوانند .

mahdi salmaninejad
۰۲تیر

مـــــواظب بـــاش

اگــــــــــــــــــــر از شنــــیــدن صــــداش دلــــت لــــرزیـــد

اگـــــــه هــــــــرچـــــی بــــــدی کـــــــــرد تـــو فـــــرار نــکـــــردی و مـــــوندی

دیگه تــــــــــــــــــــمومــــــــــــه

اونــــ

شــــده هــــمه دنــــیات

mahdi salmaninejad
۰۲تیر
بی تو بی رمق و بی جان باز هم به دنبال جادویِ نگاهت می گردم؛ بیا که غروب دلسوخته ی نگاهم بی تو سمت و سوی به جانب آرامش نمی یابد و های و هوی سینه ام هر دم تمنایت می کند!
خودخواسته در آغوش صدایت حل می شوم؛ آرام که می گیرم؛ ردی از تصور مهربانیه نگاهت تنهایی چشمانم را به چالش می کشد و نبودنت نشانم می دهد هنوز هم منم که در هیچ بدون تو زیستن چنان گرفتار و تنها شدم؛ که برای خاموشی لحظه هایم معنا و درمانی نمی یابم!
 دلم یگانه زیستن با تو را می خواهد و هر دم بهانه ات خالی حضورت را گرفتن؛ به امید حضورت از خواب برخاستن و با لمس نگاهت قرار گرفتن... که پوچی لحظه هایم آمیخته با جام تنهایی هایم هر دم از هیچ سرشار می شود!
می دانی؛ وقتی از جادوی حضورت لبریز می شوم...؛ گام هایم جان می گیرند... نگاهم لطیف می شود... خنده هایم واقعی تر می گردند... و پنجره به سمت و سوی احساسم راهی تا روشنایی را نشان می دهد. می دانی؛ از تمامی وجودت محبتی عمیق می خواهم که تمامیِ محبت سینه ام را پذیرا شود؛ و بر جادویِ نگاهم که بی صبر منتظر تولدی شکوهمند است؛ ابتدا و آغازی گردد؛ که خاموشی نوری از احساس در چشمانم بر حجم سینه ام سنگینی می کند.
 می دانی؛ من از تمامیِ این سرمای جانکاه و بی قرار دنیا؛ دستان گرم و تپش هایِ امیدوار و مهربان قلبت را می خواهم تا در میانه ی چشمانت آرام بگیرم و در وادی حضورت از سعادتی عشقی عمیق لبریز شوم... . . . تنها لحظه ای آن سوی چشمان خاموشم را ببین؛ یکپارچه شعله ام که بهانه ی آغوشت را می گیرم؛
یک صدا احساسم که دامان امن آرامشت بی قراری چشمانم را جلا می دهد؛ لحظه ای تامل کن؛ شاید ماندن در خانه ی احساسم ... . . . چه میشد اگر بی ترس در این دنیا از هر واژه ام به سویت دوستت دارم هایِ ناگفته ام هم لبریز میشد؟!!! چه میشد اگر در این خالی عمیق تنهاییِ احساسِ آدم ها؛ جایی برای شک و دروغ باقی نمی ماند؟!!!
 چه میشد اگر تمامی تنهایی ام در آغوش نگاهت ردی از حقیقیتی عظیم می یافت و آرامم می کرد؟!!! چه میشد اگر...؟!!!
mahdi salmaninejad
۰۲تیر

یکی از بزرگان عرب از قبیله ‌ی بنی‌عامر ( احتمالا در زمانه‌ ی خلفای بنی‌ امیه ) فرزندی نداشت. پس از دعا و نذر و نیاز بسیار، خداوند به او پسری عنایت می ‌کند که نامش را قیس می ‌گذارند. قیس هرچه بزرگتر می ‌شود، بر زیبایی وکمالاتش افزوده می ‌گردد. تا این‌که به سن درس خواندن می ‌رسد و او را به مکتب می ‌فرستند. در مکتب به جز پسرهای دیگر ، دخترانی نیز بودند که هر کدام از قبیله‌ ای برای درس خواندن آمده‌ بودند. در میان آنان دختری نه چندان زیبا به ‌نام لیلی ، دل از قیس می ‌برد و کم‌ کم خودش نیز دل‌ باخته‌ ی قیس می ‌شود. این دو دیگر فقط به اشتیاق دیدار هم به مکتب می ‌روند. روزبه ‌روز آتش این عشق بیشتر شعله می ‌کشد و اگرچه سعی می ‌کنند این دلدادگی از چشم دیگران پنهان بماند. اما بی ‌قراری ‌های قیس باعث می ‌شود که دیگران به او لقب مجنون (دیوانه) بدهند و

mahdi salmaninejad
۰۲تیر
در نمایشنامه « رومئو و ژولیت » وقایع داستان در دو شهر « ورونا (Verona ) » و « مانتوا » در ایتالیا روی می‌ دهد
 و خود نمایش‌ نامه مرکب از دو داستان جداگانه است. یکی داستان دو دلداده یعنی « رومئو » و « ژولیت» و دیگری داستان دوخانواده از اشراف ورونا یعنی « مونتاگو » و « کاپولت » که با یک دیگر اختلاف داشته و دامنه آن به اطرافیان و خدمتکاران آنها هم کشانده می‌ شود و همین اختلاف به مرگ آن دو دلداده ـ رومئو و ژولیت ـ منجر می‌ گردد؛
 اما با مرگ این دو، سران دو خانواده دشمنی را کنار می ‌گذراند و با یک دیگر آشتی می ‌کنند. رومئو مونتگیو(Montague )، جوانی نجیب زاده، که از خانواده های اصیل و قدیمی ایتالیا بود، عاشق دختری به نام رزالین (Rosalin ) بوده اما
 رزالین به عشق او توجهی نمی کرد و رومئو از این مسئله عذاب می کشید. روزی یکی از دوستان رومئو،
mahdi salmaninejad
۰۲تیر
داستان امیرارسلان و فرخ لقا ارسلان، پسر (ملکشاه)، پادشاه روم، است.ملکه، همسر ملکشاه، هنوز ارسلان را در شکم دارد که فرنگیان به روم می تازند و آنجا را تسخیر می کنند و ملکشاه را به قتل می رسانند.
ملکه جامه ی کنیزان می پوشد و
mahdi salmaninejad
۰۲تیر
زیباست وقتی قلبی داری که صاحبش خودت هستی
اما زیباتر آن است که دوستی داری که قلبش تو هستی . . .
mahdi salmaninejad
برترین کال عاشقانه در ایران